وقتی دو طرف بحث امکان ابراز کامل آنچه مشاهده می کنند،احساس می کنند، نیاز دارند و تقاضا دارند را داشته باشند و هر یک با دیگری همدلی کند، معمولا راه حل با تحقق نیاز هر دو طرف حاصل میشود.
حداقل هر دو با حسن نیت توافق میکنند که موافق نباشند.
به هر حال در برخی موقعیت ها شرایط چنین گفنگوهایی وجود ندارد و ممکن است استفاده از قدرت برای حمایت از زندگی یا حقوق فردی لازم شود.
مثلا یک طرف به برقراری ارتباط تمایل ندارد یا خطری قریب الوقوع فرصت ایجاد ارتباط را نمی دهد.
در چنین موقعیتهایی شاید نیاز باشد به قدرت متوسل شویم.
اگر میخواهیم چنین کنیم، ان.وی.سی از ما میخواهد تا بین استفاده های حمایتی و تنبیهی از قدرت تمایز قائل شویم.
نیت استفاده حمایتی از قدرت همانا جلوگیری از خسارت و بی عدالتی است.
نیت استفاده تنبیهی از قدرت، رنجاندن دیگری به خاطر رفتار نامناسب او است.
وقتی از دویدن بچهای که میخواهد به وسط خیابان بپرد جلوگیری می کنیم تا به او آسیبی نرسد، از قدرت حمایتگر استفاده کردهایم.
اما استفادهی تنبیهی از قدرت اغلب با آسیبهای فیزیکی یا روانی همراه است.
مانند کتک زدن بچه یا ملامت کردن او یا گفتن جمله ای مانند: چطور میتوانی اینقدر احمق باشی! باید از خودت خجالت بکشی!
وقتی استفادهی حمایتی از قدرت را تمرین میکنیم و بدون قضاوت در مورد فرد یا رفتارش از او محافظت میکنیم.
ما عجلهی کودک را برای رفتن به خیابان سرزنش یا تخطئه نمیکنیم.
افکار ما فقط به سمت حمایت کودک سوق مییابد.
فرض نهفته در استفادهی حمایتی از قدرت این است که مردم به علت بعضی شکلهای جهالت،به خود و دیگران با رفتارشان صدمه میزنند.
بنابراین استفاده از قدرت حمایتگر انفرادی اصلاحی وآموزشی است،نه تنبیهی.
از طرف دیگر، فرض اعمال تنبیهی این است که افراد مرتکب جرم میشوند
چون بد یا شرور هستند و برای اصلاح وضع، آنها نیاز دارند که احساس ندامت کنند.
اصلاح افراد از طریق اعمال تنبیهی برای این است که وادار شوند: ۱
) به اندازهی کافی رنج ببرند تا اشتباه مسیرشان را بفهمند؛ ۲
)احساس ندامت کنند؛
۳).به هر حال،نتیجهی اقدام تنبیهی ندامت و یادگیری نیست بلکه انزجار، دشمنی و مقاومت نسبت به رفتارهای مورد نظر ما است.
تنبیه جسمانی مثل کتک زدن یکی از ابزارهای استفاده از قدرت تنبیه است.
تنبیهات بدنی یکی از موضوعهای مورد اختلاف والدین است.
برخی قاطعانه از آن دفاع میکنند و به کتاب مقدس استناد میکنند که کسی که چوب را کنار میگذارد بچه را لوس میکند.
از آنجا که امروزه والدین فرزندان خود را تنبیه نمیکنند، این غفلت بسیار فراگیر است.
و استدلال میکنند که کتک زدن کودکانمان نشانه دهندهی عشق به آنها و ترسیم حدود و ظوابط است.
برخی دیگر برعکس معتقدند که کتک زدن کودکان نشانهی بی محبتی بوده و بیتاثیر است
زیرا به کودکان یاد میدهد که هروقت هیچ چیز دیگری موثر وافع نشد میتوانیم به خشونت جسمانی متوسل شویم.
نگرانی شخصی من این است که ترس بچه ها از تنبیه بدنی مانع شود که آنان از محبتی که علت اصلی درخواست آمرانهی والدین است،آگاه شوند.
چون راه دیگری برای تاثیرگذاری بر کودکانشان نمییابند تا آنچه را که برایشان خوب است انجام دهند.
آنها برای تایید نظرشان قصههایی از قدردانی فرزندانشان برای” دیدن آن نور” بعد از تنبیه،تعریف میکنند.
بعد از بزرگ کردن فرزندانم با دشواریهای روزانه ای که والدین برای آموزش و محافظت کودکان خود مواجهند، عمیقا همدلی میکنم.
اما این همدلی،نگرانی مرا در مورد استفاده از قدرت تنبیه بدنی از بین نمیبرد.
زیرا اولا در این فکرم آیا والدینی که موفقیت چنین تنبیهی را ادعا میکنند
بر این نکته آگاهند که بسیاری کودکان در مقابل آنچه ممکن است برایشان خوب باشد ایستادگی میکنند،
آن هم فقط به این دلیل که جنگ در مقابل زور و اجبار را به تسلیم شدن ترجیح می دهند..
ثانیا موفقیت ظاهری تنبیه بدنی در تاثیرپذیری کودک بدین معنی نیست که سایر روشها به همین خوبی جواب نمیدهند.
در نهایت من با نگرانی بسیاری از والدین در مورد پیامدهای اجتماعی استفاده از تنبیه بدنی موافقم
که معتقدند وقتی والدین تصمیم گرفتند از قدرت استفاده کنند ممکن است در جنگ” وادار کردن کودکان به آنچه میخواهیم ” برنده شویم
اما در این فرایند،آیا یک هنجار اجتماعی را که توجیه استفاده از خشونت برای حل اختلافها است تثبیت نمیکنیم؟
علاوه بر تنبیه جسمانی، سایر امکانات استفاده از قدرت نیز به عنوان تنبیه طبقهبندی شدهاند.
یکی از آنها استفاده از سرزنش یا بیاعتبار کردن فرد دیگر است:
مثلا، وقتی کودکی به روش دلخواه عمل نکند و والدین به او برچسب “عوضی”،”خودخواه”،یا “خام” بزنند.
حالت دیگر استفاده از قدرت تنبیهی،مضایقهی بعضی وسایل خشنودی است،
مثل والدینی که فرزندانشان را از پول توجیبی و اجازهی رانندگی محروم میکنند.
در این نوع تنبیهات،قطع توجه و احترام یکی از قویترین تهدیدهاست.